عطر گل یاسمن را در باغ خاطره چیدم
روح سپید سحر را از پشت پنجره دیدم
روح کدامین بهاری کز دیده ام میگریزی
می رفت و آهسته می گفت من عاشقم من شهیدم
... وقتی از این کانال که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند می داده اند بگذری ،
به « فرمانده » خواهی رسید ، یه علمدار .
اورا از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت . چه می گویم چهره
ریز نقش و خنده های دلنشینش نشانه ی بهتری است. مواظب باش ،
آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم می کنی .
اگر کسی او را نمی شناخت ، هرگز باور نمی کرد که با فرمانده لشکر
مقدس امام حسین (ع) رو به رو است .
ما اهل دنیا ، از فرمانده لشکر ، همان تصویری را داریم که در فیلم های
سینمایی دیده ایم . اما فرمانده های سپاه اسلام ، امروز همه آن معیار ها را در هم ریخته اند.
حاج حسین را ببین ، او را از آستین خالی دست راستش بشناس .
جوانی خوشرو ، مهربان و صمیمی ، با اندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع.
آنان که درباره او سخن گفته اند بر دو خصلت بیش از خصائل وی تاکید کرده اند:
شجاعت و تدبیر .حضور حاج حسین در نزدیکی خط مقدم درگیری، بسیار شگفت انگیز بود .
اما می دانستیم او کسی نیست که بیهوده دل به دریا بزند. عالم محضر خداست و
حاج حسین کسی نبود که لحظه ای از این حضور ، غفلت داشته باشد .
اخذ تدبیر درست ، مستلزم دسترسی به اطلاعات درست است.
وقتی خبردار شدیم که دشمن با تمام نیرو ، اقدام به پاتک کرده ،
سرّ وجود او را در خط مقدم دریافتیم.
شهید سید مرتضی آوینی _گنجنه آسمانی ، ص 165
قلب جبهههای غرب و جنوب از ابتدا در حضور عاشقانه او میتپید
و جبهه مجذوب تکاپوی
خالصانهاش، برگی زرین از آغاز تا انتها را نقش داد.
|
- ما لشگر امام حسینیم،
حسین وار هم باید بجنگیم،
اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم
کلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم:
«اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.»
به نام «کوی کلم» خانواده با ایمان خرازی مفتخر به قدوم سربازی از عاشقان
اباعبدالله (ع) گشت. هوش و ادب، زینت بخش دوران کودکی او بود و در همان
ایام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس دینی راه یافت و به تحصیل علوم در
مدرسهای که معلمان آنجا افرادی متعهد بودند، پرداخت. اکثر اوقات پس از تکالیف
مدرسه به مسجد محله به نام مسجد «سید» رفته با صدای پرطنینش اذان و تکبیر میگفت.
حسین در دوران فراگیری دانش کلاسیک لحظهای از آموزش مسایل دینی
غافل نبوده و در آغاز دوران نوجوانی گرایش زیادی به مطالعه خبرها و کتب
اسلامی و انقلابی داشت و به تدریج با امور سیاسی نیز آشنا شد.
در سال 1355 پس از اخذ دیپلم طبیعی برای طی دوران سربازی به مشهد
اعزام گشت.
او ضمن گذراندن دوران خدمت، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع
مذهبی مبادرت ورزید. از همان روزهای اول انقلاب در کمیته دفاع شهری
مسئولیت پذیرفت و برای مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای
کردستان قامت به لباس پاسداری آراست و لحظهای آرام نگرفت.
یک سال صادقانه در این مناطق خدمت کرد ومأموریتهای محوله او را
راهی گنبد نمود.
با شروع جنگ تحمیلی به تقاضای خودش راهی خطه جنوب شد
و در اولین خط دفاعی مقابل عراقیها در منطقه دارخوین مدت
نه ماه، با تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی بسیار کم استقامت کرد
و دلاورانی قدرتمند تربیت نمود. در سال 1360 پس از آزادسازی بستان
تیپ امام حسین (ع) را رسمیت داد که بعدها با درخشش او و نیروهایش
در رشادتها و جانفشانیها، به لشگر امام حسین (ع) ارتقا یافت.
حسین شخصاً به شناسایی میرفت و تدبیر فرماندهیاش مبنی بر
اصل غافلگیری و محاصره بود حتی در عملیات والفجر 3 و 4 خود او
شب تا صبح عملیات در خاکریزش شرکت داشت و در تمامی عملیاتها
پیشقدم بود. حسین قرآن را با صدای بسیار خوب تلاوت میکرد و با
مفاهیم آن مأنوس بود. او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی، شجاعت
کمنظیری داشت. معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی
بود و در آموزش نظامی و تربیت نیروهای کارآمد اهتمام میورزید.
حساسیت فوقالعاده و دقت زیادی در مصرف بیتالمال و اجرای دستورات الهی داشت.
از سال 1358 تا لحظه آخر حضورش در صحنه مبارزه تنها ایام مرخصی کاملش
هنگام زیارت خانه خدا بود. (شهریور ماه سال 1365) در سایر موارد هر سال
یکبار به مرخصی میآمد و پس از دیدار با خانواده شهدا و معلولین، با یاران
باوفایش در گلستان شهدا به خلوت مینشست و در اسرع وقت به جبهه
باز میگشت. در طول مدت حضورش در جبهه 30 ترکش میهمان پیکر او
شد و در عملیات خیبر دست راستش را به خدا هدیه کرد. اما او با آنکه
یک دست نداشت برای تامین و تدارکات رزمندگان در خط مقدم تلاش
فراوان مینمود. در عملیات کربلای 5 زمانی که در اوج آتش توپخانه دشمن،
رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شد حاج حسین خود پیگیر این
امر گردید و انفجار خمپارهای این سردار بزرگ را در روز جمعه 8/12/1365 به
سربازان شهید لشگر امام حسین (ع) پیوند داد و روح عاشورایی او به ندبه
شهادت، زائر کربلا گشت و بنا به سفارش خودش در قطعه شهدا و در میان
یاران بسیجیاش میهمان خاک شد.
او که روحی متلاطم از عشق خدمت به سربازان اسلام داشت وقتی متوجه شد ماشین غذای رزمندگان خط مقدم در بین راه مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفته است به شدت ناراحت شد و با بیسیم از مسئولین تدارکات خواست تا هر چه زودتر، ماشین دیگری بفرستند و نتیجه را به او اطلاع دهند. پس از گذشت چند ساعتی ماشین جلوی سنگر ایستاد و حاج حسین در حالی که دشمن منطقه را گلوله باران میکرد برای بررسی وضعیت ماشین از سنگر خارج شد. یکی از تخریبچیها در حال مصاحفه با او میخواست پیشانیاش را ببوسد که ناگهان قامت چون سرو حسین بر زمین افتاد. اصلاً باورم نمیشد حتی متوجه خمپارهای که آنجا در کنارمان به زمین خورد، نشدم. بلافاصله سر را بلند کردم. ترکشهای موثر و درشتی به سر و گردن او اصابت کرده بود. هشتم اسفند سال 1365 بود و حاج حسین از زمین به سوی آسمان پرکشید و پیشانی او جایگاه بوسه عرشیان گشت