آنان که دربارهی او سخن گفتهاند بر دو چیز بیش از همه تأکید ورزیدهاند:
شجاعت و تدبیر.
در روز دوم عملیات والفجر هشت، حضور حاج حسین در نزدیکیهای خط مقدم درگیری بسیار
شگفتآور بود. اما میدانستیم او کسی نیست که بیهوده دل به دریا بزند. عالم محضر خداست
و حاج حسین کسی نبود که لحظهای از این حضور غفلت داشته باشد. تدبیر درست نیاز به
اطلاعات درست دارد. وقتی خبردار شدیم که دشمن با تمام نیرو اقدام به پاتک کرده است،
سر وجود او را در خط مقدم دریافتیم.
در قلب شهر خانهای است که همچون قلب میتپد و خون تازه میسازد.
اگر راهی پیدا کنی که خود را به جذبههای حقیقی عشق بسپاری، میبینی
که پاهای مشتاقت راه خانهی حاج حسین خرازی را میشناسد و تو را از میان
کوچهپسکوچهها به کانون جاذبه میرساند.
چند قناری در قفسی درون یکی از
اتاقهای خانه این سو و آن سو میپرند.
قناریها سخن از حضور روح میگویند و تو در اتاق حاج حسین، جای خالی او را باز
مییابی.
آرام آرام قاصدکهای رسیده از سفری دور ، همراه نسیمی مهربان به دشت آلاله ها
می رسند .
هر قاصدک بر گلبن لاله ای می نشیند تا خستگی و رنج این سفر دور و دراز را برای
لاله اش بازگو کند .
فرشتگان به ضیافت این دشت می آیند و بالهایشان را فرش راه قاصدکها می کنند.
اما!
کمی آنطرف تر، دل خستگانی که به پهنای دل آسمان گریسته اند تابوتهایی خالی
را بر دوش خود حمل می کنند
با اینکه تابوت خالیست اما سنگینی عجیبی را بر پشتشان احساس می کنند
صاحبان آن تابوتها همان قاصدکها هستند که سبکبار! به سمت مقصد خویش
پرواز کرده اند
اما چرا آنطرفتر صدای گریه می آید؟!
آن همه غم و سوختگی سینه برای چیست؟
انگار هر کسی نجوایی در گوش تابوتی دارد و روی آن چیزی می نویسد.
شعر می نویسند؟
آرزوها و امیدها را می نویسند؟
از دل تنگی ها و قصه هجران می سرایند؟
از سختی هایی که کشیده اند؟
از نامردی ها و ناجوانمردی ها؟
از کسانی که حرمت نان و سفره را نگه نمی دارند؟
از بی درد ها ی بی غم و غصه که برای خوش گذرانی دو روزه دنیا کبوتر ها
را در قفس زندانی کردند و به پرواز بی سرانجام آنان می خندند؟!
از لگدهایی که روی خونهای پاک کوبیده شده!؟
اما نه!
از رد پای خون گریزی نیست!
این خونها پاک شدنی نیستند
مگر می شود فراموش کرد آن همه پاکی
آن همه صفا و صمیمیت
رشادت
شجاعت
جوانمردی
و آن همه عشق خدایی را!!!
و او همچنان می نویسد.............
اما پهنه تابوت به وسعت همه درد دلهایش نیست
چرا که تابوت نیز دلتنگ پیکریست که از دیار غربت به دیار غربت!
سفر می کند...........
.
.
.
تو فرزند کدام نسل پاکی؟
تو از کدامین دشت روییده ای قاصدک!؟
چه کسی سینه دریاییت را پاره پاره کرده؟
کدام دست ناپاک خون پاک تو را ریخته؟
به کجا سفر می کنی؟
دور از خانه و شهر خویش؟!
دور از دستهای پینه بسته پدر و قلب شکسته مادر!؟
.
.
.
سبز و آباد باد! آن خاکی که سینه اش را آرامگاه پیکر پاک تو کرده
و خوش بر آن آسمانی که سایه بان آن خاک شده!
.و ما باز هم شرمنده ایم
این رسم ما نبود که زیاران جدا شویم .
در هجوم وحشت شب بی صدا شویم
این عهد ما نبود که در انتهای راه
. ما بین کوچه ها تک و تنها رها شویم
آن روزها که شوق شهادت به سینه بود
. توفیقمان نبود که شبیه شما شویم
رفتید تا همچو پرستو رها شوید .
ماندیم ما که همنفس سرفه ها شویم
ای کاش می شد از لبتان ساغری زنیم .
تا همنشین و هم نفس آل عبا شویم
رفتید خوش به حال شما یادمان کنید .
شاید که با نسیم دعاتان دوا شویم
عطر گل یاسمن را در باغ خاطره چیدم
روح سپید سحر را از پشت پنجره دیدم
روح کدامین بهاری کز دیده ام میگریزی
می رفت و آهسته می گفت من عاشقم من شهیدم
... وقتی از این کانال که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند می داده اند بگذری ،
به « فرمانده » خواهی رسید ، یه علمدار .
اورا از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت . چه می گویم چهره
ریز نقش و خنده های دلنشینش نشانه ی بهتری است. مواظب باش ،
آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم می کنی .
اگر کسی او را نمی شناخت ، هرگز باور نمی کرد که با فرمانده لشکر
مقدس امام حسین (ع) رو به رو است .
ما اهل دنیا ، از فرمانده لشکر ، همان تصویری را داریم که در فیلم های
سینمایی دیده ایم . اما فرمانده های سپاه اسلام ، امروز همه آن معیار ها را در هم ریخته اند.
حاج حسین را ببین ، او را از آستین خالی دست راستش بشناس .
جوانی خوشرو ، مهربان و صمیمی ، با اندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع.
آنان که درباره او سخن گفته اند بر دو خصلت بیش از خصائل وی تاکید کرده اند:
شجاعت و تدبیر .حضور حاج حسین در نزدیکی خط مقدم درگیری، بسیار شگفت انگیز بود .
اما می دانستیم او کسی نیست که بیهوده دل به دریا بزند. عالم محضر خداست و
حاج حسین کسی نبود که لحظه ای از این حضور ، غفلت داشته باشد .
اخذ تدبیر درست ، مستلزم دسترسی به اطلاعات درست است.
وقتی خبردار شدیم که دشمن با تمام نیرو ، اقدام به پاتک کرده ،
سرّ وجود او را در خط مقدم دریافتیم.
شهید سید مرتضی آوینی _گنجنه آسمانی ، ص 165